مقدمه:
پس از وصلت مبارک امین جزیرةالعرب و طاهرۀ قریش، حرف روز مردم ازدواج این بانوی بزرگ، که به ثروتمندی نیز، زبان زد خاص و عام است، .
 
با محمد صلّی الله علیه و آله و سلّم جون فقیر و بی بضاعت بود، شکسته بالان وادی عشق به خدیجه، که در گوشه و کنار کمین کرده بودند، پیمانه های وجودشان را از کینه و حسد مالامال، و از هر فرصتی برای تحقیر و توهین محمد صلّی الله علیه و آله و سلّم استفاده می کردند.
 
 بزرگترین مستمسک و دستاویزی که داشتند یتیمی و تهیدستی محمد صلّی الله علیه و آله و سلّم بود، و این خود می توانست به مجوزی برای سیل اتهامات و گفت وشنودهای ناروا، و به دور از فضیلت دربارۀ آن حضرت باشد، .
 
و این خدیجه است که لحظه به لحظه در جریان اخبار روزمره و حرف و حدیث های کوچه و خیابان قرار می گیرد، و از بی حرمتی مردم نسبت به درّ یتیم آزرده خاطر می شود، برای این که کار را یک سره کند و طعنه زنان بی منطق را خلع سلاح نماید،
 
 تا دیگر کسی جرأت بدگویی از محمد صلّی الله علیه و آله و سلّم را به خاطر فقر و تنگدستی اش نداشته باشد، عمویش ورقه را خواست، و اختیار تمام اموال و دارایی های خود را به او سپرد، تا در اختیار محمد صلّی الله علیه و آله و سلّم قرار دهد،.
 
 و دستور داد ورقه تمام آن چه را که خدیجه به او سپرده بود، به محمد صلّی الله علیه و آله و سلّم هدیه نماید، و یادآور شد، این همه دارایی و اموال از این پس ملک محمد صلّی الله علیه و آله و سلّم است، و به او تعلق دارد،.
 
 و هر طور که بخواهد می تواند در آن تصرف نماید، و در ضمن فرمود: ورقه!عموجان، از قول من به محمد صلّی الله علیه و آله و سلّم بگو:
 
 همۀ ثروت و سرمایه ام و تمام عمّال و کارگزارانی که امر تجارت مرا سامان می دادند، و تمام آن چیزهایی که به نام من ثبت شده است،
 
 و در دست من قرار دارند و یا زیر نظر من اداره می شوند، همه و همه را به او بخشیدم، از این پس من و هر آن چه که از آن من بود به محمد صلّی الله علیه و آله و سلّم تعلق دارد!
 
ورقه هم که از طعن بدخواهان نسبت به محمد صلّی الله علیه و آله و سلّم خبر داشت و تنها نقطۀ ضعفی را که مورد سوء استفاده، و موجب اذیت و ایذاء محمد صلّی الله علیه و آله و سلّم می شد .
 
همین فقر و بی مایگی، از نظر ثروت و دارایی می دانست، فرصت را مغتنم شمرد، و با دستو رالعملی جامع از طرف خدیجه، درمیان جمعیت حاضر در کنار کعبه و بین«زمزم»و«مقام»وارد شد، و همه را متوجه امر مهمی کرد، که باید به گوش همگان برساند.
 
وقتی مردم متوجه موضوع شدند، با اشتیاق آماده شنیدن پیام ورقه شدند، مردی که از نظر معنوی اعتماد، مورد توجه همگان بود، در کنار زمزم ایستاد، و با صدای بلندی فریاد زد: ای جمعیت عرب!من از طرف خدیجه سخن می گویم، من پیام رسان او هستم:
 
«خدیجه» بانوی بزرگ و بااقتدار قریش شما را به گواهی می طلبد!همۀ شما شاهد باشید، که او یعنی خدیجه خودش ثروت و سرمایه اش و همه خدم و حشم، و جمیع مایملک خود، و چهارپایان، و صداق و مهریه و هدایائی را که از گوشه و کنار به او رسیده است،
 
همه را به محمد صلّی الله علیه و آله و سلّم بخشیده و در ملک خالص او قرار داده است، و جمیع بخشش ها و هدایای خدیجه نیز از طرف «محمد» مورد قبول واقع شده است .
 
و تمام این ها هدایایی هستند که به آن حضرت تقدیم شده است، تا تجلیل شایسته ای از شأن و شخصیت او به عمل آید، و مورد تعظیم و تکریم واقع شود،.
 
 و درعین حال عشق و علاقه «خدیجه» را به «محمد» بازگو کند، همۀ شما که حرف های مرا شنیدید، براین گفته ها گواه باشید.
 
این تصمیم خدیجه علیها السلام از جهاتی بزرگتر از تصمیم نخستین او برای ازدواج با محمد صلّی الله علیه و آله و سلّم بود همۀ بدخواهان را منکوب کرد، .
 
و زبان های طعن و استهزاء را برید و جامعه را به نفع محمد صلّی الله علیه و آله و سلّم و پیامی که از طرف خداوند خواهد داشت آماده ساخت،
 
 و اهمیت این گذشت و کرامت از خدیجه، به حدّی قابل توجه است. که بعضی از شرق شناسان در تحلیل علل پیروزی و موفقیت محمد صلّی الله علیه و آله و سلّم ثروت خدیجه را دخیل و تأثیرگذار دانسته اند.
 
 و صد البته که این اموال در روزهای سخت بویژه در محاصره همه جانبه شعب ابوطالب، مایه قوت و پایداری مسلمانان گردید.
 
جدای از خدمات مالی و اجتماعی حضرت خدیجه (س)، سـوال این پژوهش این می باشد که حضرت خدیجه (س ) در متون دینی و روایی معرفی شده است ؟
 

خدیجه (س)  نماد اصالت بـخشی اسـلام بـه زن

حضـرت خدیجه (س) به عنوان اولین بانوی مسلمان در ترویج فرهنگ اسلامی و الگوی یک زن مـسلمان نـقش والای خود را ایفا کرده اســت.
 
 و بانوان بســیاری از تربیت عملی وی درس ها آموخته اند. اهمیت فـضــائل اخـلاقی و کـمالات انسـانی در وجود این بانوی بافضیلت، آن گاه به اوج خود می رسد که نگاهی به وضع زن در ایام جاهلیت و قـبل از بـعثت پیامبر اکرم (ص) بیندازیم.
 
در عصــر جاهلیت، مرد صــاحب اختیار زن و فرزندان بود، او پس از مرگ شــوهر، مـثل دیگـر امـوال و ثروت شــوهر، به پســر شــوهر از زن های دیگر منتقل می شــد (1).
 
در این فرهنگ پســران بر دخـتران تـرجیح داشتند(2). نفرت داشتن از دختران گاهی به زنده گور کردن آن ها منجر مـیشـد.
 
البـته در مـیزان رواج این زشتی اختلاف است ؛ برخی آن را نادر (3) و برخی در بیشتر قبایل رواج میدانند (4).
 
خداوند در قرآن کـرین بـه این امر اشــاره نموده اســت (5) گروهی بودند که با خریدن دختر از پدرش مـانع چـنین کـاری میشدند. «صعصعه بن ناجیه جد فرزدق » ٥٣٠ دختر را از مرگ نجات داد(6).
 
تعدد زوجات در جاهلیت هیچ مـحدوده ای نـمیشناخت زیرا جـنگ های پی در پی از عمر پســران میکاســت و تعدادشــان را کم میکرد و بالطبع انواع ازدواج رواج یافته بود(7).
 
 در میان عرب جاهلی، مرد حق طلاق داشـــت و زن از این حق محروم بود، مگر اینکه زن در ضـمن عقد ازدواج آن را شـرط کـند.
 
وقـتی که شوهر از دنیا میرفت، زنش یک سـال عده نگه میداشـت و از خانه اش بیرون نـمیرفت، حـمام نمیکرد، ناخن نمیگرفت، صبر میکرد .
 
تا یک سـال تـمام بـگذرد، آن وقت بسیار کثیف و زشت بیرون می آمد. عـده نـگه داشتن برای زن انتظاری بود تا یقین حاصل کند که فرزند دارد یا نه (8)
 
مـشـارکت اجتماعی زن در جاهلیت، شکل عام و فـراگیر نـبود و همه ی زنـان از چـنین حـقی برخوردار نبودند (9).
 
 تـعاملات اجـتماعی و آداب و رسوم، شهر به شهر بلکه قبیله به قبیله و حتی در یک قبیله واحـد مـختلف و متنوع بود.
 
 بین زنان و مردان جـاهلیت، حجابی نبود و آنان بـه راحـتی با هم معاشرت و گفتگو مـیکردند و نـگاه کردن به یکدیگر عار و ننگ نبود (10)
 
از محرومیت های اقتصـادی زنان زن در عصر جـاهلی مـحرومیت از ارث و مهریه بود، محروم شدن زنـ از ارث در بـیشـــتر مـنـاطق جزیره العرب شــــایع بـوده و در بعضـــی مناطق، برخی از زنـان از چـنین حقی بهره مند بودند (11)
 
گزارش هایی از تجارت زنان در جاهلیت اســت که از مشــهورترین آنـان حـضــرت خدیجه (س ) اسـت (12).
 
گـزارش هـایی از انواع مـشـاغل زنـان در زمـینه در عصر جاهلیت وجود دارد کـه مهم ترین آن تجارت ، قابلگی و پرستاری، اسلحه سازی، مدیحه سرایی، (13) دایگی و شیردهی است (14).
 
زنان در این عصر در امور سـیاسی مـشارکت قـابل تـوجه ای نـداشتند و گاهی در جنگ هـا جـهت بالابردن روحیه چنگاوران مورد اسـتفاده قرار می گرفتند، حضـور زنان کفار در نبرد احد نمونه ای از این امر اسـت (15)
 

مقام حضرت خدیجه (س)

مقام حضرت خدیجه را می توانیم از احادیثی که از قول رسول الله در مورد ایشان آمده در یابیم که یکی از همین احادیث در دو کتاب از کتابهای معتبر اهل سنت که شیعه هم در شرح حالها به آن اعتماد می کند .
نقل شده که روزی پیامبر چهار خط بر روی زمین کشیدند و فرمودند: «این چهار خط علامت چهار زن است که بهترین زنان بهشت هستند» .
 
و در همین حدیث نام حضرت خدیجه را در صدر آنها یاد می کند و یا در احادیثی که در جواب عایشه می گفتند که پیامبر فرمودند:«حضرت خدیجه از بین همسران، بهترین همسر من بود» .
 
و نقل ها هم به همین گواهی می دهد که از میان تمام همسرانی که رسول الله اختیار کردند، حضرت خدیجه از جایگاهی والاتر در نزد پیامبر برخوردار بود.
 
نکته ای را که مایلم بگویم مسئله پذیرش امامت و ولایت امیرالمؤمنین است همان طور که می دانید واقعه غدیر خم و آیه مربوط به مسئله ولایت امیرالمؤمنین در سالهای آخر رسالت پیامبر اکرم نازل شد .
 
اما حضرت خدیجه چند سال قبل از هجرت از دنیا رفتند. پیامبر اکرم در زمان حیات حضرت خدیجه مسئله ولایت امیرالمؤمنین را - چنانکه نقلها روایت می کند - به ایشان گوشزد می کنند .
 
و ایشان ولایت امیرالمؤمنین را می پذیرند و با ولایت امیرالمؤمنین از این دنیا می روند کما اینکه هنوز مکلف به این پذیرش نبودند .
 
اما از آنجایی که حضرت مطیع پیامبر و مطیع رهبرشان بودند و هر دستور پیامبر را قبول می کردند، مسئله ولایت را هم که هنوز در موردش آیه نیامده بود پذیرفتند.
 

تکریم پیامبر(ص) از حضرت خدیجه(س)

حضرت خدیجه(س) در طول 25 سال زندگی سرشار از محبت و احترام با پیامبر(ص)، همیشه مورد توجه و اکرام حضرت قرار می گرفت.
 
این مسئله حتی بعد از رحلت او نیز ادامه داشت و پیامبر(ص) علاقة خود را به او حتی بعد از مرگش، ابراز می داشت.
 
«زهری» نقل می کند: «رسول خدا(ص) فرمود: سپاس خدا را که با خمیر غذایم داد (اطعامم کرد) و بر من لباس حریر پوشاند و خدیجه را همسرم قرار داد و من عاشق او بودم».(16)
 

افتخار و اکرام ائمه((ع)) نسبت به حضرت خدیجه(س)

حضرت خدیجه(س) ام الائمه بودند؛ از این رو فرزندان معصومشان در طول تاریخ به ایشان افتخار کرده، از اینکه خودشان را به ایشان منسوب می دانستند، افتخار می کردند .
 
و نام ایشان را با کمال احترام و اکرام یاد می نمودند.این بزرگواران در مواقع مختلف برای معرفی خود یا در مقام احتجاج با دشمنان و منکران، انتساب خود را به حضرت خدیجه کبری(س) اعلام می کردند.
 
برای مثال احتجاج امام حسن مجتبی(ع) در مقابل معاویه که وقتی در مقابل حسنین(عع) امیرالمؤمنین(ع) را لعن کرد، امام حسن(ع) برخاست و فرمود:
 
«ای ذاکر علی! من حسنم و پدرم علی است، در حالی که تو معاویه و پدرت صخر است، من مادرم فاطمه و تو مادرت هند است، جد من رسول الله و جد تو حرب است، و جدة من خدیجه و جدة تو فتیله است، خدا لعنت کند پست ترین نسب از ما را».(17)
 
هم چنین هنگامی که در صحنة کربلا شدت عطش بر وجود مقدس امام حسین(ع) غالب شد و بر شمشیرش تکیه زد، با صدای بلند فرمود: «به خدا قسم! آیا نمی دانید که رسول الله جدّ من است؟» گفتند: بله. فرمود:
 
«به خدا قسم! آیا نمی دانید که پدرم علی بن ابی طالب است؟ گفتند: بله. فرمود: به خدا قسم! آیا نمی دانید مادرم فاطمه بنت رسول الله است؟» گفتند: بله. فرمود:
 
 «به خدا قسم! آیا نمی دانید جدة من خدیجه بنت خویلد اولین زنی است که مسلمان شد؟» گفتند: بله. (18)
 
امام سجاد(ع) نیز همین سیره و سنت را در مجلس شام و در مقابل یزید و شامیان پیروی کرد و برای شناساندن خود و اهل بیت((ع)) به شامیان در خواب نگه داشته شده، خطبه ای خواند و فرمود:
 
 «ای مردم! هر کس مرا می شناسد که می شناسد، و هر کس مرا نمی شناسد، من خودم را معرفی می کنم؛. ..
 
من پسر فاطمه زهرایم، من پسر خدیجه کبرایم، من پسر کسی هستم که به ظلم کشته شد و سرش از قفا جدا شد».(19)
 
در زیارتنامه ها نیز وقتی ائمه((ع)) می خواستند مادر یا آبای طاهرینشان را زیارت کنند، از حضرت خدیجه(س) نیز یاد، و درود و سلامی را نیز به خدمت ایشان تقدیم می کردند.
 
 در زیارت پیامبر(ص) از بعید نیز یکی از سلام ها تقدیم به همسران پیامبر، خصوصاً حضرت خدیجه(س) است که با شش صفت برجسته مورد خطاب قرار گرفته است:
 
«السلام علی ازواجک طاهرات الخیرات امّهات المؤمنین خصوصاً الصدیقة الطاهرة الزکیة الراضیة المرضیة خدیجة الکبری ام المؤمنین».(20)
 
و چه سلامی زیباتر از این برای زنی که با تمام هستی خود به دفاع از کیان اسلام و رسول معظمش پرداخت و هرچه داشت، در راه ترویج آن هدیه کرد تا رضای خدا و رسولش را برای خویش تا همیشه داشته باشد.
 

جایگاه حضرت خدیجه در احادیث پیامبرصلی الله علیه وآله

روایات و احادیث بسیاری از پیامبرصلی الله علیه وآله نقل شده است که نشان دهنده نقش این بانوی فداکار در رسالت ایشان و پیشبرد اهداف عالیه آن حضرت می باشد،.
 
 که در این مقاله به چند نمونه از احادیثی که از آن حضرت درباره خدیجه علیها السلام روایت شده است، اشاره می شود:
 
1- قال رسول اللّه: «أتانی جبرئیل فقال: یا رسول الله هذه خدیجة قد أتتک و معها اناء فیه أدام، أو طعام، أو شراب، فاذا هی أتتک فاقرأ علیها السلام من ربها و منی و بَشِّرْها ببیتٍ فی الجنة من قصب، ما صخب فیه و لا نصب».
 
«رسول خداصلی الله علیه وآله فرمودند: جبرئیل به نزد من آمد و گفت: ای رسول خدا این خدیجه است که به نزد تو آمده است.
 
 و با خود ظرفی دارد که در آن نان خورش یا طعام یا نوشیدنی است. هرگاه نزد تو درآمد، بر او از سوی پروردگارش و از من سلام برخوان و او را به خانه ای از زبرجد در بهشت که در آن سر و صدا و رنجی نباشد، بشارت ده»(21)
 
2- در عظمت و بزرگی خدیجه علیها السلام همین بس که پیامبرصلی الله علیه وآله در یک حدیث متواتر او را در زمره چهار زن اهل بهشت می داند.
 
قال رسول اللّه صلی الله علیه وآله: «أفضل النساء أهل الجنة خدیجه بنت خویلد و فاطمة بنت محمد و مریم بنت عمران و آسیة بنت مزاحم أمرأة فرعون».
 
«رسول خدا فرمودند: بهترین زنان اهل بهشت عبارتند از: خدیجه دختر خویلد و فاطمه دختر محمد و مریم دختر عمران و آسیه دختر مزاحم، زن فرعون»(22)
 
3- قال رسول اللّه صلی الله علیه وآله: «خدیجة سابقة نساء العالمین الی الایمان باللّه و بمحمد».
 
در عظمت و بزرگی خدیجه علیها السلام همین بس که پیامبرصلی الله علیه وآله در یک حدیث متواتر او را در زمره چهار زن اهل بهشت می داند.
 
«رسول خداصلی الله علیه وآله فرمودند: سبقت گیرنده زنان جهانیان به ایمان به خداوند و محمد، خدیجه است»(23)
 
4- عایشه گفته است: هرگاه رسول خدا گوسفندی را ذبح می کرد، می گفت: سهمی از آن را به دوستان خدیجه بفرستید. پس روزی علت این امر را پرسیدم گفت: من دوست خدیجه را هم دوست می دارم(24)
 
پیامبر گرامی اسلام هیچ گاه محبت های همسر فداکارش را فراموش نمی کرد و درحالی که همسران دیگری داشت هیچ وقت آنان را در سطحی برابر با خدیجه علیها السلام قرار نمی داد،.
 
 به طوری که مورد اعتراض عایشه، به جهت اظهار محبت پیامبرصلی الله علیه وآله به آن بانوی بزرگوار قرار گرفت. عایشه به پیامبر عرض کرد:
 
«ای محمد آیا بر پیرزنی سرخ موی از بنی اسد گریه می کنی، پیامبر بی درنگ پاسخ داد که آری بر او می گریم، زنی که وقتی شما مرا تکذیب می کردید، او مرا تصدیق کرد، .
 
هنگامی که شما کفر می ورزیدید، او به من ایمان آورد و زمانی که شما عقیم بودید، او برایم فرزند آورد»(25)
 
بنابراین وجود خدیجه علیها السلام عامل مهمی در زندگی رسول گرامی و حیات اسلام، که در آن موقع در آغاز رشد و نمو بود، به شمار می رود.
 
 اگر برای وجود این بانو در کنار رسول اکرم و تأثیر عظیمش نمی بود، فقدان او بر پیغمبرصلی الله علیه وآله دشوار و گران نمی آمد .
 
و وفاتش وجود او را مالامال از اندوه نمی ساخت و سال وفاتش عام الحزن(سال غم ها) خوانده نمی شد(26)
 
 و پیامبر سال های سال او را یاد می کرد و همواره از نعمت های او در امر رسالت و سهم او را در حصول به پیروزی یاد می کرد.
 
سه سال مقاومت مؤمنانه و خیره کننده خدیجه در شعب ابی طالب بیش از هرچیز دیگری در زندگی ایشان با محمد، عشق و معرفت او را به همسر و راه وی نشان می دهد .
 
و عشقی که مسیر رسالت محمد را هموار کرد و خدیجه را به عنوان یکی از زنان فداکار در تاریخ اسلام برای همیشه زنده و جاوید نگاه داشت.
 
پ تا این که بار دیگر پیامبر از جانب خداوند، مورد امتحان الهی قرار گرفت. محمدصلی الله علیه وآله خود به این امتحال راضی بود، چراکه می دانست خداوند هیچ گاه او را تنها نخواهد گذاشت.
 
 بعد از خروج از شعب، پیامبر ابتدا عمویش را از دست داد، در حالی که هنوز داغ ابوطالب تسلی نیافته بود، دو ماه بعد از پایان زندگی مشقت بار شعب، مشقاتی که اگرچه توان جسمی خدیجه را تحلیل داد، .
 
اما روح او را بیشتر به سوی کمال سوق داد، چشم از جهان فروبست. آری خدیجه نخستین کسی(زنی) بود که به محمدصلی الله علیه وآله ایمان آورد درگذشت(27)
 
وفات خدیجه که با فاصله کمی بعد از وفات حضرت ابوطالب رخ داده بود، برای آن حضرت بسیار غمگین و سخت بود و خود پیامبرصلی الله علیه وآله در این باره فرمودند:
 
«در این روزها برای این امت، دو مصیب رخ داد که نمی دانم برای کدام یک بیشتر اندوهگین شوم، مصیبت ابوطالب عمویم و یا خدیجه همسرم».(28)
 
پیامبر بعد از وفات همسر فداکارش، بر بالای جنازه او ایستاد و درحالی که سخت می گریست، فرمود: «مرا آن چه می بینم، ناگوار است.
 
 شاید که خداوند در ناگواری خیری بسیار قرار داده است ».(29) بنابراین با وفات خدیجه و ابوطالب، پیامبر دو حامی فداکارش را از دست داد، زیرا ابوطالب در مقابل مشرکان قریش و درون شهر مکه حامی او بود و خدیجه حامی روحی او در درون خانه اش بود(30)
 
در نتیجه در درون خانه با رنج و غم و مرگ خدیجه علیها السلام و گریه های فاطمه(ع) در فراق مادر دست به گریبان بود.
 
 و با مرگ این دو، اشراف قریش عرصه را بر پیامبر هر روز تنگ و تنگ تر می کردند که منجر به انزوای هرچه بیشتر آن حضرت و یارانش گردید و سرانجام بناچار به هجرت به یثرب(مدینه) که مقدمه گسترش و نهایتاً قدرتمند شدن روزافزون اسلام گردید.
 

خدیجه علیها السلام در نگاه بزرگان

در پایان، به عنوان نمونه به سخنان چند تن از دانشمندان و بزرگان درباره این بانوی فداکار اسلام اشاره می شود:
 
الف. ابن اسحاق گفته است: خدیجه برای اسلام وزیر صداقت بود(31)ب. زبیر بن بکار گفته است: خدیجه در جاهلیت طاهره خوانده می شد(32)
 
ج. جمال الدین ابوالفرج عبدالرحمن بن جوزی گفته است: چون امر نبوت ظاهر شد، خدیجه به اسلام گروید. او نخستین بانویی است که به پیامبر ایمان آورد و پیغمبر هم با زن دیگر ازدواج ننمود تا این که او از دنیا رفت(33)
 
د. عبدالملک بن هشام گفته است: خدیجه دختر خویلد به او ایمان آورد و آنچه را که از خداوند به پیغمبر آمده بود، تصدیق کرد(34)
 
ه. حافظ عبدالعزیز جنابذی حنبلی گفته است: خدیجه علیها السلام زنی دوراندیش، خردمند و شریف بود. او در آن روز از لحاظ نسب پاک ترین، شریف ترین و ثروتمندترین قریش آن ها بود(35)
 
و. اشرف علی هندی گفته است: خدیجه از بهترین زنان پیغمبر و محبوب ترین آن ها بود و در انتظار نبوت پیغمبر بود. (36)
 
ز. عُمَر رضا کحاله گفته است: خدیجه به سال 68 پیش از هجرت، از خانه مجد و سروری متولد شد و بر اخلاق پسندیده پرورش یافت و به دوراندیشی و خرد و پاک دامنی متصف گردید تا این که قومش او را در جاهلیت طاهره نامیدند(37)
  

خاندان خدیجه علیها السّلام

خویلدبن اسدبن عبدالعزّی فرزند قصّی بن کلاب از تیره های معروف و از برجستگان قبیله سرشناس قریش است.
 
او در عصر جاهلیت، به لحاظ امتیازات، و موقعیت و الائی که داشت، مهتر و رئیس طایفۀ خود، و از احترام ویژه ای برخوردار بود، بنا به نقل ابن هشام، در جنگ فجّار دوم،(38)
 
در روزی که به نام شمطه معروف است، و روزی است که قریش در مقام جنگ با کنانه صف آرایی کرده بود، ریاست طائفه اسد را از آن خود داشت.
 
و زمانی که تبع(پادشاه یمن)می خواست حجر الاسود را، از مکه خارج کرده، و به یمن ببرد، ابن خویلد بود، که با او به جنگ برخاست و حجر الاسود را حفظ کرد، و این ایستادگی، و حضور مؤثر، گویای موقعیت برجسته او درمیان قبایل عرب است.
 
و عموی خدیجه «ورقه بن نوفل»از کاهنان بنام عرب، و به کتاب های ادیان پیشین آشنا بوده است، و از نظر مقبولیت دینی در سطحی بود که همگان وی را به دیدۀ تکریم می نگریستند. و باورهای دینی و اعتقادات ایمانی خویش را با او درمیان می گذاشتند. (39)
 

خدیجه پیش از ازدواج با محمد صلّی الله علیه و آله و سلّم

پیش از ظهور اسلام، و ازدواج خدیجه علیها السّلام با محمد صلّی الله علیه و آله و سلّم، محور مدنیّت بر شخصیت مردان استوار بود،
 
 وزن در گردونۀ اجتماع موقعیت قابل توجهی نداشت، و تاریخ جاهلیت، از کمتر زنی با عنوان عظمت شخصیت، و یا برخورداری از مسؤولیت، و متصف بودن به صفاتی از کمالات اسم برده است، و اگر هم در این رابطه اشخاصی مورد توجه مورخین قرار گرفته اند،
 
 به اعتبار جلوۀ آن ها در راستای فرهنگ موجود جامعه جاهلی، بوده است که هرکدام باری، از وزر و بال جاهلیت را بر دوش کشیده اند،.
 
 مانند «سمیّه» مادر «زیادبن أبیه» و جدّه «عبیداللّه بن زیاد» که به دلیل برافراشتن پرچم ویژه زنان بدنام بر بالای خانه خود، نامش در تاریخ مانده است.
 
چهره ای به پاکی و شکوه خدیجه، و عظمت این بانوی با فضیلت در تاریخ پیش از اسلام شبه جزیره عربی، کم نظیر، بلکه بی نظیر است.
 
زنی که در فضای آلوده به شعر و شراب و شهوت، و شکم بارگی و شمشیر «طاهره» خوانده می شد، و او را سیدۀ زنان قریش می نامیدند.
 
و جزو زنان برجسته ای به حساب می آمد، که بر خلاف حاکمیت زر و زور، و در مواردی تزویر، اسوۀ طهارت و حریّت بود .
 
و در محیط زندگی خانوادگی و شخصی اش، استقلال و اراده ای مسلط داشت، بدون آن که از فرهنگ موجود جامعه خویش رنگ بگیرد!
 
پیش از آن که به عقد ازدواج محمد صلّی الله علیه و آله و سلّم درآید، همسری ابوهاله هندبن نبّاش بن زراره(40) را پذیرفته بود، پس از وی«عتیق بن عائذ»(41)
 
ز قبیلۀ بنی مخروم را به عنوان، شوهردوم او نقل کرده اند، هرچند که در بعضی از مصادر، نام عتیق، پیش از ابوهاله ذکر شده است، مورخان، از ابوهاله دو پسر و از عتیق یک دختر را به عنوان فرزندان خدیجه ثبت کرده اند.
 
پس از این دو ازدواج، که هرکدام به دلیلی ناموفق بوده است، و بیش از هرچیز، برتری خدیجه بر همسران، و عدم همخوانی فکری و شخصیتی با ایشان را می توان نام برد، که به تنهایی خدیجه منجر شده است. (تفصیل مطلب در کتابی به همین نام مورد پژوهش قرار گرفته است).
 
 با گذر از دو زندگی شکست خورده، دیگر تن به ازدواج با کسی نداد، و باوجود این که زیبا و توان گر بود، و خواهان فراونی داشت، همسری هیچ یک از خواستگاران را نپذیرفت، و با مال و ثروتی که داشت به بازرگانی پرداخت، و عزتمندانه زندگی کرد.
 
تا این که، بنا به پیشنهاد خدیجه و موافقت ابوطالب، محمد صلّی الله علیه و آله و سلّم به جمع عاملان و کارگزاران تجاری خدیجه پیوست، و اولین کاروان تجاری خدیجه را به شام هدایت کرد، .
 
و در مراجعت از این سفر که سراسر سود و موفقیت، برای کاروان تجاری آن بانوی بزرگ بود، خدیجه علیها السلام به زناشویی با محمد صلّی الله علیه و آله و سلّم رضا داد، و او را به همسری پذیرفت.
 
چنان که مشهور بین تاریخ نگاران است، و در بعضی از احادیث نیز به آن اشاره رفته است، هنگام ازدواج با محمد صلّی الله علیه و آله و سلّم حدودا چهل سال داشت. (هرچند اخبار دیگری سن آن حضرت را کمتر از این ذکرکرده اند).
 
و لذا باتوجه به فرزندانی که خدیجه بعد از این ازدواج به دنیا می آورد، چهل ساله بودن وی نمی تواند، چندان موافقتی با واقع داشته باشد، و به نظر می رسد،.
 
 ذکر عدد چهل بدان جهت است که عدد کاملی بوده، و از بانویی برخوردار از کمالات لایقه، حکایت می کند، آن چنان که کلمه جا افتاده، نوعی رشد یافتگی را به همراه دارد.
 
چرا که ابن سعد با اسناد خویش، از ابن عباس نقل می کند که سن خدیجه هنگام ازدواج با محمد صلّی الله علیه و آله و سلّم بیست و هشت سال(42) بوده است،
 
و وجود خواستگاران زیاد، و استنکاف از پذیرش آنان خود مطلبی است. که وضعیت سنّی مناسبی را برای یک زن آشکار می کند هرچند که به دلیل فطرت پاک، و روح شفافی که داشت، .
 
و گوهر وجود خویش را از همۀ آلایشات جاهلیت حفظ کرده بود، احدی را در محدودۀ زناشویی خویش پذیرش نداد، و لیکن وضعیت سنی مناسب یکی از جاذبه های طبیعی زن است که از کثرت خواستگاران حکایت می کند.
 

محبوبه بی نظیر پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم

بانوی بزرگ قریش، خدیجه، همسر با وفای پیامبر، و دامن او خواستگاه کوثر اسلام، و مادر مهربان فرزندان رسول اکرم صلّی الله علیه و آله و سلّم است، .
 
او در خانۀ با صفای محمد صلّی الله علیه و آله و سلّم نه تنها به عنوان همسری با وفا، و مادری مهربان، بلکه محبوبۀ شوی بزرگوار خویش است، .
 
اگرچه در زندگی زناشویی پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم همسران دیگری نیز پا نهاده اند، و لیکن هیچ یک حتی عایشه، که جوان ترین آنان و به عنوان حمیرا، جایگاه خاصی نزد محمد صلّی الله علیه و آله و سلّم داشت، نتوانسته اند .
 
جای خدیجه را پر کنند، و یا چون او، از هر نظر محبوب حضرتش واقع شوند!و این معنی برای عایشه چندان ساده، و پیش پا افتاده نبود، خود را سوگلی پیامبر می داند، .
 
از صغر سن و جمال و کمال نسبی، در مقایسۀ با اقران خود برخوردار، و پیوسته در فکر تصاحب همۀ زوایای قلب شوی بزرگوار خویش است، و از هر دری که می تواند وارد می شود،.
 
 تا این ارزش و پذیرش را بدست آورد. یقینا اگر او در زندگی مرد دیگری غیر از محمد صلّی الله علیه و آله و سلّم بود، شاید می توانست .
 
موقعیت دل خواه خویش را کسب نماید، ولی نه در این جا که خدیجه، سکّان دار کشتی دل پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم است.
 
حتی بعد از مرگ وی هر وقت که ذکری از خدیجه علیها السّلام به میان می آمد، پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم با تمام وجود به او اظهار عشق و علاقه می نمود، و لحظه ای از یادآوری ارزش های وجودی اش غافل نمی شد.
 
 و حق شناسانه خدمات و زحمات او را یاد می کرد، و در ستایش او، و ذکر فضائل اخلاقی، و کمالات نفسانی اش، خستگی به خود راه نمی داد، و آمرزش و مغفرت و سعادت اخروی محبوبه اش را پیوسته خواهان بود.
 
چنین وضعیتی برای عایشه، تقریبا قابل تحمّل نبود، و باوجود آتش حسد، و کینه ای که هر آن ممکن بود زبانه کشد، در مقام اعتراض برآمد و گفت:
 
یا رسول اللّه! من هم حق دارم غیرتی شوم، و عکس العمل داشته باشم؟(مگر من چه چیزی از او کم دارم؟و تازه خداوند جای او را با بانوان جوان تر و زیباتری چون من پر کرده است؟!
 
عایشه می گوید: با این اعتراض گویا، رنجش پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم را فراهم آورده، و حضرت را آزرده خاطر ساختم،
 
چراکه آثار غضب شدید، و خشم ناخوشایندی را در چهرۀ مبارکش مشاهده کردم و از گفتۀ خویش نادم و پشیمان شدم، و در مقام سرزنش و بازخواست نفس خویش برآمدم!
 
و بین خود و خدایم، عهد کردم، که اگر شوی مهربانم از خشم خویش برگردد، و باز هم نگاه محبت او را ببینیم و کلام عشق آفرین اش را بشنوم، دیگر در رابطۀ با خدیجه علیها السّلام حرف نامربوطی بر زبان نیاورم!
 
وضعیت خجلت بار من، پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم را متوجه خود ساخت، و فرمود:
 
عایشه!چنین قضاوتی دربارۀ خدیجه منصفانه نیست!روزگارانی که من پیام آور ایمان، برای همگان بودم، و بی خردان به جای گل، خار و خاشاک بر سر و رویم می باریدند .
 
و از هر کوی و برزنی صدای مخالفی بلند، و اتهام کذب و سحر و شاعری به من می زدند، این خدیجه بود که آغوش محبت خود را به رویم گشود،
 
و در فضای رعب انگیز حاکمیت شرک و کفر و نفاق دریچه دل و جانش را به سوی دعوت توحیدی من باز کرد!!
 
و آن وقتی که مردم شرک زده به انگیزۀ نادانی در مقابل من موضع گرفتند، بلکه در مقام طرد و نفی من برآمدند، و در ارتفاعات طائف سنگ بارانم کردند،.
 
 و حتی نزدیک ترین کسانم به تکذیب و توهین من پرداختند، و در محاصره همه جانبه، عرصه را بر من و اندک ایمان آورندگان، تنگ، و زندگی را غیر قابل تحمل کردند،.
 
 این خدیجه بود که پناهم داد، و بر زخم های من مرهم گذاشت، و دل پر دردم را، با محبت و حمایت خویش تسکین داد.
 
و هنگامی که انتظار تأیید داشتم، ولی تکذیب شدم، و مورد بی حرمتی قرار گرفتم، و فریب خورده ای، از طرف ابی لهب، که از بستگان من هم بود، بنا داشت شکمبۀ شتر یا گوسفندی را بر سرم خالی کند، .
 
و وسیلۀ خنده و استهزائی برای فرزندان جاهلیت به وجود آورد، این خدیجه بود که مرا تصدیق کرد، و از همۀ امکانات خودش برای تأیید و تثبیت دعوت من استفاده نمود!
 
و آن هنگام که دیگران دست به تحریم من و مسلمانان زدند، و همۀ ابواب حیات و حرکت را به گمان خودشان به روی ما بستند .
 
و من درگرسنگی سنگ به شکم خود می بستم، سفرۀ حمایت و عنایت او بروی من باز، و جمع کثیری از مسلمانان نیازمند وگرسنگان و قحطی زدگان مکه، از خوان احسان خدیجه تغذیه می کردند، تا از گذرگاه مرگ آور گرسنگی، به سلامت گذر کردند، و به نعمت رسیدند. (43)
 
خدیجه محبوبۀ رسول اکرم، و رفیق دوران تنهایی و غربت آن حضرت بود و تا وجود پربرکتش موجود بود، به عنوان پشتوانه محکم، و امیدبخش نبی گرامی صلّی الله علیه و آله و سلّم به حساب می آمد، .
 
و از مسلمانان و کسانی که افتخار پیشگامی در ورود به جرگۀ اسلامیان را داشته اند خدیجه جزو کسانی است، که بیشترین زحمت را کشیده، و سخت ترین روزها را در معیّت شوی مهربان خویش گذرانده است،
 
و از این رو نه فقط در دوران حیات، بلکه پس از مرگ او نیز، یاد و خاطرات فراموش ناشدنی اش، که با تاریخ اسلام آمیخته است .
 
برای پیامبر نشاط و شادابی به همراه می آورد، و در مراحل توان فرسای ابلاغ رسالت، پیام پایداری و استقامت به حضرت می داد.
 

مقام و الایی خدیجه

از مجموعه کتب سیر، و تواریخ که در رابطه با خدیجه کبری علیها السّلام قلم فرسایی کرده اند چنین برمی آید، که او برخلاف فرهنگ موجود جامعه ای که در آن نشو و نما کرده بود.
 
، از و الائی و برجستگی خاصی برخوردار بوده است. در فضای تیره، و خفقان زده جاهلیت او را درخششی فوق العاده، و فروغی حیات بخش مشاهده می شود.
 
گویا علی رغم تسلط اندیشه های جاهلی و نفوذ آن در همه چیز و همه کس خدیجه به عنوان ودیعه ای که باید، دامن پاکش تجلی گاه کوثر اسلام باشد، و چشمه سار هدایت از آغوش پر مهر او بلندای تاریخ را سیراب کند.
 
از دستبرد افکار و ایده های شرک آلوده، مصون، و دست نخورده باقی مانده، و فروغ فطرت خداجویش، در ظلمات متراکم موجود در جامعه، همچنان روشنی بخش راه خدایی زیستن، او بود.
 
 دل و جانش از فرو رفتن در مرداب جاهلیت مصون، و زلال و شفافیت سرشت خداداده اش همچنان، جویای حق و فضیلت بود، و در همین راستا بود، که چهرۀ محمد صلّی الله علیه و آله و سلّم را آیینه تمام نمای حق دید و همۀ کمالات و تجلیات زیبای معرفت را، در شخصیت بی مانند او یافت و خدا باورانه به او دل بست.
 

معیارهای ارزشی خدیجه در انتخاب محمد صلّی الله علیه و آله و سلّم

او می دانست محمد صلّی الله علیه و آله و سلّم تهیدست است، و اصلا به انگیزۀ اعاشه و گذران زندگی، در تشکیلات تجاری قبول خدمت کرده است، .
 
بنابراین جاذبۀ مادی، و نفع مالی، و یا افزون طلبی در این انتخاب وجود نداشت، تاانگیزۀ گرایش او به محمد صلّی الله علیه و آله و سلّم و انتخاب او به عنوان شوی خویش باشد.
 
و به لحاظ مادی و مال و منال دنیوی، از موقعیت آن چنانی برخوردار نبود، هرچند که نشانۀ افتخار صدق و امانت بر چهره اش نقش بسته، و به نام«محمد امین» شناخته شده بود، .
 
ولی دیگر کسان از رجال قریش بودند، که علاوه بر ثروت و سرمایه، ظاهرا از نوعی وجاهت و موقعیت برتر اجتماعی برخوردار بودند، و به عنوان«رجال»جامعه خویش مطرح می شدند،.
 
 چون عقبه فرزند معیط، ضلت پسر ابی یهاب، بوجهل، و بوسفیان، که نوعا از نام آوران قریش بودند، و از برجستگی، و شهرت اجتماعی و موقعیت سیادت قومی برخوردار بودند، .
 
و لیکن همگی شان از ناکان و در وادی خواستگاری از دختر خویلد، و شکسته بالای کوی محبت آن بانوی بزرگ محسوب می شدند، چون نتوانسته بودند رضایت و پذیرش آن بانوی بزرگ را کسب نمایند.
 
وجودانگیزه های سیاسی نیز در ازدواج خدیجه و محمد صلّی الله علیه و آله و سلّم توجیه تاریخی و اجتماعی درستی ندارد.
 
بویژه این که مسئله نبوت و پیامبری آن حضرت پس از ازدواج و در شرایط معمول اجتماعی رخ داده است و جاذبه پیش از ازدواج به حساب نمی آید!
 
و به طور کلی آن چه که بعضی از شرق شناسان نوشته اند، و یا بعضی از مورخین در نوشتارهای خودشان به آن اشاره کرده اند.
 
قابل تأمل، و در مقالۀ گسترده تری، نیازمند ارزیابی و تحقیق است. مهم این است که خدیجه، به لحاظ قرابت با ورقة بن نوفل، و بهره وری بهینه از کتاب های آسمانی، و اشراق و روشن بینی خاصی که داشت، با معرفت و شناخت به شأن و شخصیت محمد صلّی الله علیه و آله و سلّم شیفته او شد.
 
 و گم شدۀ دیرین خود را در وجود او پیدا کرد، و با زیر پا گذاشتن تمام ملاحظات قومی و اجتماعی شخصا به خواستگاری از محمد صلّی الله علیه و آله و سلّم همت گماشت،.
 
 و مردم حجاز را با این انتخاب خویش دچار شگفتی و اعجاب کرد، و در پاسخ همۀ ملامت گران و کسانی که این انتخاب را مبارک نمی دانستند، یا زبان به طعن و سخره می گشودند، بر حسن انتخاب خود تأکید ورزید و بدان افتخار می نمود.
 

نتیجه:

نتیجه را با این برداشت ابه پایان می رسانیم که : جایگاه و نقش حضرت خدیجه (س) در سخت ترین دوران تاریخ اسلام بر کسی پوشیده نیست، او در دوران بعثت با حمایت های مادی ومعنوی خویش از پیامبر اکرم (ص)ن قش مهمی را در تثبیت و گسترش اسلام ایفا نمود.
 
او یک الگوی نمونه برای زنان و مردان جامعه می باشد چرا که در وجود ایشان ارزش ها و کمالات انسانی فراوان بوده است.
 
 او تمام ثروت، امکانات اقتصادی و هستی خویش را در راه رضای حق بخشید و نیز با حمایت های روحی، روانی و اجتماعی از پیامبر در ترویج اسلام و پیشبرد اهداف آن نقش بسزایی داشت.
 
 و با این کار نام خویش را به عنوان الگوی واقعی و راستین تاریخ آفرینش ثبت نمود. این پژوهش ضمن تبیین وضعیت زنان در پیش از اسلام به نقش اجتماعی و اقتصادی حضرت خدیجه (س) در گسترش اسلام و حمایت مادی و روحی از پیامبر (ص) می پردازد.
 
یافته این تحقیق که به روش کتابخانه ای به شیوه تحلیلی-توصیفی می باشد، این است که حضرت خدیجه (س) با شناخت و معرفتی که از پیامبر (ص) پیدا نمود،عالمانه و آگاهانه به سراغ مراد خویش شتافت هیچ شماتت گری نهراسید،
 
 در طول 25 سال زندگی مشترک با دلربای و شیدای خود، تابلو عشق و دوستی را برای همه همسران و زنان به نمایش گذاشت و از هر نظر از پیامبر حمایت نمود.
 
جایگاه و نقش حضرت خدیجه (س ) در سخت ترین دوران تاریخ اسلام بر کسی پوشیده نیست، او در دوران بعثت با حمایت های مادی و معنوی خویش از پیامبر اکرم (ص ) نقش مهمی را در تثبیت و گسـترش اسـلام ایفا نمود.
 
او یک الگوی نمونه برای زنان و مردان جامعه میباشـد چرا که در وجود ایشـان ارزش ها و کمالات انسـانی فراوان بوده است.
 
 او تمام ثروت، امکانات اقتصادی و هستی خویش را در راه رضای حق بخشید و نیز با حمایت های روحی، روانی و اجتماعی از پیامبر در ترویج اسلام و پیشبرد اهداف آن نقش بسزایی داشت و با این کار نام خویش را به عنوان الگوی واقعی و راستین تاریخ آفرینش ثبت نمود.
 
این پژوهش ضمن تبیین وضـعیت زنان در پیش از اسـلام به نقش اجتماعی و اقتصـادی حضـرت خدیجه (س ) در گسـترش اسـلام و حمایت مادی و روحی از پیامبر(ص ) می پردازد.
 
یافته این تحقیق که به روش کتابخانه ای به شــیوه تحلیلی - توصــیفی می باشــد، این اســت که حضــرت خدیجه (س) با شــناخت و معرفتی که از پیامبر(ص) پیدا نمود،
 
عالمانه و آگاهانه به سـراغ مراد خویش شـتافت و از شـماتت هیچ شـماتت گری نهراسـید، در طول ٥٢سـال زندگی مشترک با دلربای و شیدای خود، تابلو عشق و دوستی را برای همه همسران و زنان به نمایش گذاشت و از هر نظر از پیامبر حمایت نمود.
 

پی نوشت"

1.کلینی، ١٩١٥، ج ١: ٦٠١
2.سالم، ١٩٣٠: ٩٣٢-٩٣٣
3.فروخ، ١٣٣٦: ١٢٣
4.ســالم، ١٩٣٠: ٩٣٣
5.تکویر/٣-٣
6.نویری، ١٦٥٩ : ٩/ ١٥٣
7.فـروخ، ٤٨٩١: ٠٦ /٤ و البـســـتانی، ٤٨٩٨: ٤/ ٢٢
8.البـستانی، ٤٨٩٨: ٤/ ٢٢
9.فتنت مسـکه بر، ٤٨٨٠: ٤١٦
10جاحظ، ٤١٤٤: ٢/ ٤١٩
11. جواد، ١٣٣١: ٢/ ٢١٩
12.طبری،بی تا: ٥/ ٥٣٠
13.کحاله، ٤١٦٢: ٤/ ٢٠٦.
14. ابـن هـشام کلبی، بی تا: ٤/ ٤٩١.
15.طـبری،بـی تا:. 146 /2
16. المستدرک، حاکم نیشابوری، ج 3، ص 182.
17. مقاتل الطالبین، ابوالفرج اصفهانی، ص 46.
18. روضة الواعظین، فتال نیشابوری، ص 186.
19. مناقب آل ابی‌طالب، ابن شهرآشوب، ج 3، ص 305.
20 مفاتیح الجنان، زیارت حضرت رسول از بعید.
21.همان، ج2، ص31.
22.ابن هشام، سیره نبوی، ج2، ص31.
23. علی محمد علی دخیل، خدیجه علیها السلام، ص23.
24. همان، ص25.
25.ابوالفدا، الحافظ ابن کثیر، البدایة و النهایة، ج3، بیروت، مکتبة المعارف، 1966، ص129 - 128.
26. حمداللّه مستوفی، تاریخ گزیده، ج 3، تهران، امیرکبیر، 1376، ص138.
27.محمد علی مولانا، محمدصلی الله علیه وآله فرستاده خدا، ترجمه احسان یارشاطر، تهران، انتشارات پدید، 1344، ص149.
28.علی دوانی، تاریخ اسلام، تهران، انتشارات اسلامی، 1361، ص240.
29.احمد بن واضح، یعقوبی، تاریخ یعقوبی، ج1، چاپ بیروت، 1993، ص342.
30.محمد حسنین هیکل، زندگانی محمدصلی الله علیه وآله، ترجمه ابوالقاسم پاینده، تهران، انتشارات علمی فرهنگی بی تا، ص262.
31. علی محمد علی دخیل، خدیجه علیها السلام، ص29.
32. همان.
33.همان، ص30.
34.همان.
35. همان.
36. همان، ص31.
37 همان، ص32.
38.علت این که این جنگ به حرب الفجّار معروف است. وقوع آن در ماه های حرام و به خاطر محرماتی است که در آن جنگ واقع شده است. سیره ابن هشام، ج 1، ص 201.
39.انساب الاشراف بلاذری، ص 106.
40. انساب الاشراف ص 106.
41. طبقات ابن سعد ج 8 ص 8.
42.کشف الغمّد، ج 1، ص 513.
43. بحارالانوار ج 43، ص 131- کتاب خیرات حسان ج اول، ص 111.
 

منابع:

https://hawzah.net/fa/Magazine/View/5659/7970/104205https
https://hawzah.net/fa/Magazine/View/89/6549/759
https://hawzah.net/fa/Article/View/98032
https://hawzah.net/fa/Article/View/98043
https://hawzah.net/fa/Article/View/96461
https://hawzah.net/fa/Article/View/96461
hawzah.net/fa/Discussion/View/7063